علل و انگیزه قیام امام حسین چیست؟
در مورد علل و انگیزه قیام امام حسین علیه السلام آنچه به اختصار می توان اشاره کرد بدین قرار است:
1-بیعت خواهی یزید: یزید به والی خود در مدینه نوشت:حسین و عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر را احضار نموده و از آنها بیعت بگیر و اگر بیعت نکردند آنها را گردن بزن و سرشان را برای من به شام بفرست.
و امام در جواب فرمود: هنگامیکه امت اسلامی به پیشوائی مثل یزید گرفتار گردد باید فاتحه اسلام را خواند. و بدین جهت از بیعت با یزید امتناع ورزید.
2- دعوت مردم کوفه از امام (ع) و اقامه حجت بر امام (ع): بجهت اینکه وظیفه امام این است که در صورت آماده بودن زمینه، در جامعه اسلامی حکومت حقه اسلامی را تشکیل دهد و بحسب ظاهر چنین زمینه ای آماده بود، چون مردم کوفه با ارسال حدود 12 هزار نامه برای امام (ع) آمادگی خود را برای کمک به امام با لشکر صد هزار نفری اعلان نمودن، معلوم است که اگر امام اجابت نمی فرمود، چه بسا در برابر خدا و امت اسلامی و تاریخ مسئول بوده و مواخذه می گردید.
خلافت و حکومت، حق مسلم آن حضرت بوده است، چنانکه فرموده: به جانم قسم امام نیست مگر آنکه به کتاب خدا عمل کند و به عدل و قسط رفتار نماید و بر حسب قانون و حق مجازات کند و خود را در مسیر رضای خدا قرار دهد و روشن است در آن زمان تنها کسی که بتواند همه این شرائط را به طور کامل رعایت نماید خود امام علیه السلام بوده اند.
3-اصلاح امت و مبارزه با فساد:
چنانکه خود حضرت فرمود: انگیزه ام از امام ، اصلاح امت جدم رسول خدا است. و به عبارت دیگر یکی از علل قیام امام حسین(ع) زنده کردن ارزشهای اسلامی بوده است. همان ارزشهایی که حکومت اموی سعی می نموده آنها را نابود کند. برخی از ارزشهایی که حکومت بنی امیه سعی در محو آن داشت بدین قرار است:
الف- وحدت اسلامی، حکومت بنی امیه از طریق احیای تعصبات قبیله ای و وادار کردن شعرای قبایل بر هجو قبیله رقیب، و نیز از طریق ایجاد اختلاف میان اعراب اصیل و موالی، سعی می کرد ریشه های وحدت اسلامی را متزلزل کند. در حالیکه شکوه و عظمت اسلام وابسته به همین وحدت میان امت اسلامی است.
ب- حریت: منطق حکومت اموی شمشیر و شکنجه و ترس و ارعاب بود و از این طریق حریت و آزادی و آزادگی را از میان امت اسلامی برداشته بودند ولی امام با شهادت خود درس آزادی و آزادگی به مردم داد. و مردم نیز برای بدست آوردن حریت بعد از شهادت امام حسین علیه السلا قیام های متعددی برپا نمودند.
ج- اخلاق اسلامی و انسانی: چون حکومت فاسد با جامعه و مردم صالح نمی تواند کنار بیاید و حکومت ها باید مردم را همانند خود بسازند، چنانکه خود معاویه پس از پیمان با امام حسن بن علی علنا اظهار داشت که به هیچ یک از شرایطی که در قرار داد به نفع امامررر حسن بن علی قرار داده شده است عمل نخواهد کرد، عملا دروغ و نیرنگ و فساد را در جامعه ترویج می داد. و لذا امام حسین (ع) می فرماید: همانا سنت رسول خدا (ص) را بدست فراموشی سپردند و بدعت ها را زنده کردند. خلاصه اینکه در جامعه آن روز فسادی بالاتر از تصدی ظالمین و ستمگران در مناسب حکومتی نبوده است، که در حقیقت ریشه همه فساد و بدبختی در جامعه است. چنانکه امام در برابر لشکر حر فرمود: ای مردم! همانا رسول خدا (ص) فرمود: هر کس سلطان ستمکاری را ببیند که محرمات الهی را حلال می شمارد و با خدا پیمان شکنی می کند، و با سنت و روش رسول خدا مخالفت می ورزد، ولی با او مخالفت نکند بر خداست او را با همان ستمگر محشور گرداند و در جایگاه ستمکاران قرار دهد.البته این علت و انگیزه سومی را که بیان داشتیم می توان تحت عنوان وسیعتری به نام «امر به معروف و نهی از منکر» هم جای داد که در بیان امام حسین علیه السلام به عنوان هدف قیام شان طرح شده است آنجا که می فرماید: منظورم (از این قیام) امر به معروف و نهی از منکر است
پیام جاوید قیام امام حسین(ع(
پیام قیام با شکوه سیدالشهداء(ع)منحصر به آن زمان نیست، بلکه این پـیام پـیامى جاوید و ابـدى است و فراتـر از محدوده زمان و مکان است، هرجا و در هر جامعه اى که به حق عمل نشود، و از بـاطل خوددارى نشود، بدعتها زنده، و سنتها نابـود شود، هرجا که احکام خدا تغییر و تحریف یابد و حاکمان و زمامداران بـا زور و ستمگرى بـا مردم رفتـار کنند، در هر جـامعـه اى که ویژگى هاى جـاهلیت را داشته باشد آن جامعه، جامعه اى یزیدى بـوده، و مبـارزه و مخالفت بـا مفاسد و آلودگى ها و آمران و عاملان آنها، کارى حـسینى خواهد بود
داد زد ها ... سر از این خاک کجا بردارد
کیست آیا قدمی سمت خدا بردارد ؟
خیمه زد روی پدر رو به جماعت پرسید
یک نفر نیست که بابای مرا بردارد ؟
یک نفر نیست از این جمع قدم بگذارد
و بیاید سر بابای مرا بردارد ؟
یک نفر نیست که مردی کند و برخیزد
حجم این داغ بزرگ از دل ما بردارد ؟
یک نفر نیست به این مرد بگوید نامرد
تا دلش بشکند از حنجره پا بردارد ؟
کسی از بین شما داغ برادر دیده ست ؟
یا کسی با دل من داغ برابر دارد ؟
آفتاب از نفس افتاد و جماعت رفتند
خیمه زد روی پدر خیمه که تا بردارد . . .
عصر حاضر را عصر اطلاعات و ارتباطات مینامند و انتقال اطلاعات و برقراری ارتباط جز به مدد تبلیغ و رسانه میسر نیست. از اینروست که تبلیغ، رگ حیاتی دنیای نوین به شمار میآید. در عصری که آکنده از پیامهای تبلیغی است پیام ها یا تبلیغات دینی به ویژه در کشورهایی که بر دینداری تأکید میورزند به وفور دیده میشود.
بدیهی است در دنیای امروز که فرهنگ ها، تمدن ها، ادیان و تمام ارکان هویت ساز ملل هدف آماج جهانی شدن قرار گرفتهاست، برای حفظ این عناصر و در پی آن صیانت از هویت ملی، باید از طریق تبلیغ کوشید تا هویت فردی و ملی در امان بماند. در این میان تبلیغ در حوزه دین که یک رکن اساسی در فرآیند هویت سازی یک ملت و جامعهاست باید مورد مداقه و پژوهش قرار گیرد و راه کارهای مناسب برای کارآیی بیشتر آن جستجو شود.
در این راستا هنر با توجه به زبان ارتباطی خاص خود چنانچه بهدرستی مورد توجه قرار گیرد میتواند بهترین وسیله و عامل برای تبلیغ و اشاعه دین باشد. چرا که اگر بپذیریم در مقوله تبلیغ، سه رکن اساسی “پیام دهنده”، “پیام گیرنده” و “خود پیام” وجود دارد، در موضوع مورد بررسی ما – نقش هنر در تبلیغ دین- پیام دهنده در حقیقت هنرمند دیندار و هنر عجین شده با اندیشه و تفکر دینی است. پس برای رسیدن به تأثیر مطلوب در عرصه تبلیغ دینی لازم است هنر به عنوان موثرترین امکان جهت انتقال پیام، توسط مبلغین دین به درستی شناخته شود.
روش کار در این تحقیق، کتابخانهای و انفرماتیک بوده و مبتنی بر جمعآوری منابع از آثار مکتوب کتابخانهها و سایتهای معتبر اینترنتی است.
تعاریف اولیه پیرامون تبلیغ و هنر
تبلیغ در مفهوم کلی، عبارت است از: “رساندن پیام از طریق برقراری ارتباط، به منظور ایجاد دگرگونی در بینش و رفتار و افکار گیرنده پیام. در “فرهنگ دهخدا” در معنی تبلیغ چنین آمدهاست: “تبلیغ یعنی رساندن، خواندن کسی به دینی، عقیدهای و مذهبی و مسلکی و روشی، کشیدن کسی به راهی که تبلیغ کننده قصد دارد.”
اما در “دائرة المعارف مصاحب” تبلیغات اینگونه تعریف شدهاست: ” تبلیغات یا پروپاگاندا (Propaganda) از ریشه لاتینی به زبان فرانسوی، به معنی ترویج امیال، ایجاد نظر خوب یا بد نسبت به شخصی یا سازمان یا مذهب یا عقیدهای یا چیزی، از طریق تحت تاثیر قرار دادن افکار و عقاید مردم میباشد. تبلیغات ممکن است برای منظورهای دینی، اجتماعی، فرهنگی، و یا سیاسی باشد.”
“تبلیغ “، رساندن پیام است، با استفاده از ابزار مناسب و موثر. در جهان امروز، برای جذب انسان ها به افکار و عقاید مختلف تبلیغات وسیعی صورت میگیرد و صاحبان مکاتب برآنند تا با استفاده از تبلیغ مناسب، مردم را پیرو خویش سازند و اندیشههای خود را بر آنان تحمیل کنند.
اما در اسلام، مراد از تبلیغ، آشنا نمودن مردم با احکام اسلامی و معارف الهی و بشارت دادن مومنان و انذار و هشدار مخالفان است. “در قرآن کریم برای تبلیغ، کلمات “انذار”، “بلاغ”، “تبشیر”، “تخویف “، “هدایت “، “ارشاد”، “دعوت ” و “امر به معروف و نهی از منکر” آمدهاست که هر یک به بعدی از ابعاد تبلیغ، اشاره دارد.” [قرائتی، qaraati.net]
از سوی دیگر از آنجا که وقوع هر امری نیاز به ابزار و امکان مناسب دارد، تبلیغ نیز به ابزار و امکانات خاص خود نیازمند است. ابزار تبلیغات تا آنجا مورد توجه و اهمیت قرار گرفتهاست که بعضی از اندیشمندان و صاحبنظران ارتباط شناسی، ابزار پیامرسانی را همان پیام خواندهاند. به عبارت دیگر پیامرسانی و تبلیغات را زمانی مفید و موثر میدانند که از ابزارها و ادوات مناسب و مدرن بهره گیرند. هرچند امروزه در جهان از امکانات و ابزارهای مختلف و متعددی جهت ترویج و تزریق پیام، و تبلیغ و تلقین ارزشهای فرهنگی و اجتماعی بهرهبرداری شده و اصولاً تمیز و تقسیمبندی کامل ابزار تبلیغ، کاری بس مشکل است، اما آنچه مسلم است برای رساندن پیام، باید ابتدا با مخاطب ارتباط برقرار نمود.
از گذشتههای دور همواره مهمترین وسیله ارتباط با دیگران، “قلم” و “سخن” بودهاست. خداوند در “سوره قلم” به “قلم” سوگند یاد کرده و فرمودهاست: “ن و القلم و ما یسطرون” (قسم به قلم و آنچه بدان مینگارند) رسول گرامی اسلام(ص) نیز، ارزش نوشتههای یک عالم دینی را که با آن نوشتهها، انسانهای زیادی هدایت شوند، از خون شهیدان برتر میداند و میفرماید: “اذا کان یوم القیامه وزّن مداد العلماء بدماء الشّهداء فیرجح مداد العلماء علی دماء الشهداء” (هنگامی که در روز قیامت مرکب قلم دانشمندان با خون شهیدان سنجیده شود، آن مرکب بر خون شهیدان برتری مییابد.) اما امروزه استفاده از روش القای غیرمستقیم در تبلیغ، جایگاه خاصی پیدا کردهاست و تبلیغ، تنها منحصر در سخنرانی و نوشتن مقاله و کتاب نیست.
بدون تردید امروزه غالبهای مختلف هنری اعم از شعر، داستان، نمایشنامه و اجرای تئاتر، سینما و تلوزیون، نقاشی و گرافیک، خوشنویسی و حتی اجرای موسیقی به عنوان جذابترین و در عین حال رساترین ابزار جهت انتقال پیام، مورد استفاده قرار میگیرد. “حضرت آیةالله خامنهای” در مراسم سالگرد تاسیس سازمان تبلیغات اسلامی در این خصوص میفرمایند: “ابزارهای هنری، بی شک، رساترین، بلیغترین و کاریترین ابزار ابلاغ و تبلیغ پیام است.” ایشان همچنین در سخنرانی چاپ شده در روزنامه جمهوری اسلامی میفرمایند: “هنر در جمهوری اسلامی یک وسیله و ابزار و از شمار بهترینهاست، اگر جمهوری اسلامی حرفی را برای گفتن و یا ایدهای برای عرضه کردن دارد، این عرضه باید با بهترین شیوهها که همان هنر است، انجام گیرد.”
اما در خصوص ارائه تعریف از “هنر” باید گفت: “شکل اصیل و متعال هنر پدیدهای است که به شدت تعریفگریز است و نمیتوان آن را در چارچوب عبارات، محصور نمود و این تعریفگریزی، ریشه در ذات هنر اصیل دارد و تعاریفی که از پدیده هنر و رشتههای آن ارائه میشود کمک تقریب به ذهن است.”
“فیلیپس شاله” فیلسوف فرانسوی در تعریف هنر میگوید: “هنر کوششی است که برای ایجاد زیبایی یا ایجاد عالم ایده آل میشود.” و به اعتقاد لئون تولستوی: “هنر سرایت دادن و اشاعه عاطفهاست، هنرمند راستین کسی است که عاطفه را نشان میدهد و هم عواطف مخاطبان را برمی انگیزد.”
اما در یک تعریف کلی، هنر عبارتست از خلق زیبایی و یا “هنر بیان غیرمستقیم حقایق زندگی است که بر عنصر تخیل استوار است.” از سوی دیگر میتوان گفت: “تعریف هنر مبتنی بر سه عنصر “تخیل”، “زیبایی” و “آفرینش” است. این عناصر دست به دست هم میدهند و آفریده را به پدیدهای دل انگیز و زیبا تبدیل میکنند. قوه تخیل منشأ هنر است. یک اثر هنری چون آبی زلالی از این چشمه میجوشد. عنصر دیگر خلاقیت است. اثر هنری اثری است که کپی از دیگری نباشد. طبق این معیار هنرمند واقعی تنها خدایی است که آفریننده پدیدههای جهان میباشد. آسمان و زمین، ستارگان و افلاک، انسان و حیوان، نبات و جماد همه پدیدههایی نو که تنها او اولین بار آنها را آفریدهاست، انسان را نیز به گونهای خلق نموده که میتواند مثل خالقاش به هنرنمایی بپردازد و این خصوصیت انسان از روح الهی اش سرچشمه میگیرد. اما هر اثر هنری که از آدمی صادر میشود کپی از خلقت الهی است پس به دیده اغماض آدمی را هنرمند مینامیم.
عنصر دیگر، زیبایی است. “آیا زیبایی چیزی است که گوش و چشم ما را ارضا میکند یا چیزی لذت بخش است؟ و یا آنکه مطابق حقیقت باشد یا طبق تعریف ارسطو آنچه از تعادل و هماهنگی اجزا و دقیق بودن برخوردار باشد زیباست؟ پس عناصر تشکیل دهنده زیبایی دقت، هماهنگی، توازن، ترابط یا پیوستگی اجزای یک پدیدهاست. بنابراین هرچه ناهماهنگ و نامتعادل و بی اندازه و خارج از حد باشد زشت است.”
و نیز زیبایی امری نسبی است. عشق زیبایی میآفریند. همچنین “جمال و زیبایی، جاذبه، عشق، طلب و حرکت توأمند. آنجا که زیبایی وجود پیدا میکند یک نیروی جاذبهای هم هست. آنجا که زیبایی وجود دارد عشق، طلب، حرکت و جنبش هم وجود دارد. به عقیده فلاسفه الهی تمام حرکتهایی که در این عالم هست، حتی حرکت جوهریه که تمام قافله این عالم طبیعت را به صورت یک وجود واحد به جنبش درآوردهاست مولود عشقند.”
لیست کل یادداشت های این وبلاگ